جواب اجمالی:
اولاً: این حدیث در کتابهای حدیثی شیعه وجود ندارد.
ثانیاً: راوی حدیث ابوهریره است که مورد وثوق نبوده و اصحاب پیامبر (ص) او را به جعل حدیث متهم میکردند، حتی خلیفه دوم عمر او را بدین جهت تازیانه زده است.
جواب اجمالی:
اولاً: این حدیث در کتابهای حدیثی شیعه وجود ندارد.
ثانیاً: راوی حدیث ابوهریره است که مورد وثوق نبوده و اصحاب پیامبر (ص) او را به جعل حدیث متهم میکردند، حتی خلیفه دوم عمر او را بدین جهت تازیانه زده است.
جواب اجمالى:
این ادعا که پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) هیچ تصریحى به ائمه دوازده گانه شیعیان نکرده است کلام نا درستى است چرا که پیامبر در طول حیات خود، وظیفه مسلمانان بعد خود را روشن فرمودند که به سه صورت نقل شده است:
1ـ به صورت اجمال مانند حدیث «ثقلین» که اکثر محدثین آن را نقل کرده اند و محدود به زمان خاصى نیست چنانچه ایشان تصریح نموده اند.
2ـ روایاتى که تعداد ائمه دوازده گانه را بیان کرده اند و این روایات به صورت متواتر در کتب اهل سنت نقل شده است و فقط بر مبناى شیعه قابل حمل است، و برخى اهل سنت که خواسته اند روایت را تفسیر کنند به بى راهه رفته اند.
3ـ روایاتى که شیعیان و برخى از اهل سنت نقل کرده اند که اشاره به نام ائمه دوازده گانه شده است.
جواب اجمالی:
اولاً اینکه خیلی از مسائل جزئی دیگر، همچون، رکعات نماز، نماز میّت، جزئیات زکوة و... در قرآن ذکر نشدهاند. ثانیاً، در قرآن به صورت کلی در آیات متعددی به ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ اشاره شده است و حکمت عدم تصریح به نام آنها، دفع رشد بدخواهان و صیانت قرآن از حذف و تحریف، و یا ابتلا و آزمایش مؤمنان و.. بوده است ثالثاً در کلمات خود پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به عنوان مفسر قرآن هم به تعداد ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و هم به اسامی آنها اشاره شده است، که هم در کتب اهل سنت و هم درکتب شیعه بیان شده است.
جواب اجمالی:
1ـ اهمیت وصیت اولاً از آیاتی در قرآن که تصریح به این امر دارند فهمیده میشود و ثانیاً از کلام خود پیامبر اکرم (ص) ، که وصیت برای هر مسلمان را یک حق میدانند.
2ـ کسی که شایستة جانشینی پیامبر (ص) برای هدایت امت اسلامی بود، بنابر آیة قرآن آل و اهل بیت پیامبر (ص) میباشد و پیامبر(ص) خود افضل پیامبران بود و آل او هم افضل از آل دیگر پیامبران میباشند.
3ـ چگونه قابل قبول است که پیامبر (ص) برای خود جانشین تعیین نکرده است اما ابابکر برای خود جانشین تعیین کرده است؟!
از مطالعه تاریخ و سیره پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) این مطلب روشن میشود که زمانی که مسلمانان صدر اسلام جمعیتی گشتند و به عنوان یک گروه در مقابل مشرکان قرار گرفتند، پیامبر (صلی الله علیه وآله) را صاحب اختیار و رئیس و حاکم خویش میدانستند، اوامر و دستوراتش را با جان و دل پیروی مینمودند و پیامبر به عنوان حاکم، فرماندهان و والیان را انتخاب نموده و اموال و غنایم به دست آن حضرت تقسیم میگردید. به عبارت دیگر، حکومت و اداره اجتماع مسلمانان عملاً به عهده شخص رسول مکرّم اسلام بود و مسلمانان نیز اطاعت و انقیاد از آن حضرت را وظیفه شرعی و دینی خویش میدانستند؛ زیرا اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه وآله) تکلیف الهی است که خداوند آن را در قرآن کریم واجب نموده است: « یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم».[1]
وجوب اطاعت از رسول، ضمن اینکه مسئلهای شرعی است و قرآن به آن اشاره نموده است، یک مسئله عقلی هم است؛ زیرا عقل انسان گواهی میدهد که برای بقا و سعادت اجتماع قوانینی همراه با مجری قانون لازم است تا رهبری اجتماع در سایه اجرای آن قوانین، مردم را به سعادت و کمال که هدف خلقت و آفرینش میباشد، برساند و در سایه اطاعت از رهبری است که حقوق مردم محفوظ مانده، اختلاف میان مردم رفع گشته و از تعدی و ستمگری زورمداران و تضییع حقوق مستضعفان جلوگیری میشود.
از آنجا که لازمه اداره اجتماع وجود قانون است تا بر اساس آن اختلافات حل و فصل گردد، بنا بر این پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) علاوه بر رهبری اجتماع مسلمانان برای اداره اجتماع قانون نیز داشتند که به وسیله وحی از جانب خداوند سبحان بر آن حضرت نازل میگشت . لذا پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) اول قانونگذار بودند؛ یعنی وحی را از جانب خدا (جل و علا) به عنوان قانون زندگی بشر که در برگیرنده سعادت اوست دریافت میکردند که قرآن هم به آن اشاره میکند : «و ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا». [2]
با توجه به آنچه گفته شد، نبی کسی است که اخبار و قوانین ـ وحی ـ را از خداوند دریافت میکند و آنگاه به عنوان رسول وظیفه دارد آن را به مردم ابلاغ نماید؛ سپس به عنوان حاکم در جامعه پیاده نماید که سیره پیامبر (ص) بر این مطلب گواهی میدهد.
از آنجا که دین اسلام ، دین نهایی بشر و قوانین آن ابدی است و قوانین بدون مجری، سعادت بشر را تأمین نمیکند، بنا بر این برای اجرای قوانین اسلام و قرار گرفتن جامعه در مسیر رشد و تعالی در نهایت پیمودن مسیر سعادت و تکامل پس از پیامبر (صلی الله علیه وآله) باید مجری عالم، مدیر، و شجاع باشد تا همان مسیری را که پیامبر (صلی الله علیه وآله) پیموده، ادامه دهد؛ از این رو ،قرآن کریم برای اداره جامعه و اجرای دستورات سعادت بخش اسلام و جلوگیری از اختلاف مردم در انتخاب حاکم و رهبری جامعه، اولی الامر را پس از پیامبر (صلی الله علیه وآله) به عنوان رهبر واجب الاطاعه میداند.
پیامبر گرامی اسلام نیز به حکم آیه:« یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» [3] و حدیث ثقلین [4] اولی الامر پس از خویش را معرفی کرده است که اهل بیت آن حضرت (صلی الله علیه وآله) میباشند.
بنابراین؛ اعتقاد به امامت و رهبری به عنوان محوریترین مسئله در جامعه پس از نبوت میباشد؛ زیرا بدون آن جامعه اسلامی از راه تکامل و سعادت منحرف گشته و دستورات دین در نهایت به فراموشی سپرده خواهد شد. از این رو، پیامبر (صلی الله علیه وآله) به عنوان شخصیتی که با منبع وحی و غیب در ارتباط است و به توان علمی، فکری و تقوایی اهل بیت واقف است آنان را به عنوان امام و جانشین پس از خویش به مردم معرفی نموده است.
در حدیثی از جانب سلمان (رضوان الله تعالی علیه)، آمده است که به پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) عرض کردم :« یا رسول الله هر پیامبری را وصیّی بوده است، وصّی شما چه کسی است ؟ » پیامبر (صلی الله علیه وآله) در آن لحظه سکوت فرمودند، مدتی بعد دوباره پیامبر (صلی الله علیه وآله) را دیدم، مرا صدا زد؛ خود را به حضرت رسانده لبیک گفتم، پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «آیا وصیّ حضرت موسی را میدانی؟ » عرض کردم : «بلی یا رسول الله، یوشع بن نون وصی آن حضرت بود». پیامبر فرمودند: «آیا میدانی چرا یوشع بن نون وصی موسی شد؟» عرض کردم:«چون اعلم حواریون موسی بود ». پیامبر فرمودند:پس وصیّ من، نگه دارندة راز پنهان من، کسی که پس از من بهترین است و امور مرا پس از من بر عهده خواهد داشت، دیون مرا ادا خواهد نمود، یعنی علی بن ابیطالب، وصی من خواهد بود». [5] نتیجه آنکه،بهترین شخص برای اجرای هر قانونی عالمترین اشخاص به آن قانون است و علی بن ابیطالب (علیه السّلام) و اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) چون وارث علم آن حضرت میباشند، عالمترین انسانها به احکام کتاب خدا میباشند و پیامبر گرامی اسلام آنان را به عنوان جانشینان خویش به امامت و رهبری مردم انتخاب و معرفی کرده است تا پس از آن حضرت به عنوان محور حل اختلاف و تنازع افراد، مرجع رفع اشکالات و شبهات فکری و عقیدتی و برداشتهای قرآنی و مجری احکام قرآن و امام و رهبر جامعه باشند، با این تفاوت که پیامبر و رسول نیستند تا بر آنها وحی نازل شود، بلکه فقط قسمتی از شؤون پیامبر را برای جلوگیری از اختلافات و احیای احکام اسلام بر عهده دارند؛ بنا بر این هیچ گونه تضادی بین اعتقاد به ختم نبوت و لزوم امام در جامعه نیست، بلکه امام است که نام و یاد پیامبر را زنده نگه داشته و قوانین و دستورات وحیانی او را در جامعه پیاده مینماید.
«والسّلام»
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ نساء / 59.
[2] ـ حشر/7.
[3] ـ مائده /67.
[4] ـ مسلم ، صحیح مسلم ، 4/1783/2408، دارالحدیث ، القاهره ،الطبعه الاولی ، 1412 ه ق .
[5] ـ سلیمان بن احمد الطرانی، المعجم الکبیر، 6/221/6063ـ دارالفکر بیروت ، چاپ دوم ، 1401.