جواب تفصیلی:

با کمی دقت و تفحص در آثار و اخبار و تاریخ، هیچ پیامبری را نمی‌یابیم که از دنیا رفته باشد و برای خود جانشینی تعیین نکرده باشد. این موضوع از کلام خود پیامبر اکرم (ص) فهمیده می‌شود، که در روایتی هیثمی از سلمان نقل می‌کند: «قلت: یا رسول الله، ان لکل نبی وصیاً فمن وصیک؟ فسکت عنّی فلمّاکان بعد رآنی. فقال: یا سلمان فأسرعت الیه، قلت: لبیک، قال: تعلّم من وصیّ موسی (ع) قال: نعم، یوشع بن نون. قال: لِمَ؟ قلت: لانه کان اعلمهم یومئذ (قال) فان وصیی وموضع سرّی و خیرمن اترک بعدی و ینجز عدتی ویقضی دینی علی بن ابی طالب.»[1] مبنی بر اینکه وصی رسول خدا (ص) ، حضرت علی بن ابی طالب (ع) است.

 

همچنانکه خداوند در قرآن می‌فرماید: «و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یابنیَّ انّ الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الاّ و انتم مسلمون»[2] یعنی: «ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر) فرزندان خود را به آیین، وصیت کردند و (گفتند) فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است؛ و شما جز به آیین اسلام از دنیا نروید.» و نیز در آیات دیگر می‌فرماید: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیراً الوصیه للوالدین والاقربین حقاً علی المتقین، فمن بدله بعدما سمعه، فانما اثمهُ علی الذین یبدلونه»[3] یعنی: «بر شما نوشته شده، هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا می‌رسد، اگر چیز خوبی از خود برجای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، به طور شایسته وصیت کند. پس کسی که بعد از شنیدنش آن را تغییر دهد، گناه آن، تنها بر کسانی است که آن (وصیت) را تغییر می‌دهند.»

 

پیامبر (ص) هم می‌فرماید: «ما من حق امری مسلم ان یبیت الا وصیّته تحت راسه.»[4] یعنی: «آنچه از حقوق هر مرد مسلمان است اینکه، نخوابد مگر وصیتش زیر سرش باشد.» و در جای دیگر می‌فرماید: «من مات بغیر وصیتی، مات میة جاهلیته.»[5]

 

این آیات و اخبار در تحریص امر کردن به وصیت وارد شده است تا عظمت آن را مشخص نماید؛ و به سادگی نمی‌توان از کنار این همه تصریح در مورد وصیت گذشت. از طرفی به حکم این آیة قرآن که می‌فرماید: «أتامرون الناس بالبرّ وتنسون انفسکم»[6] یعنی: «آیا مردمان را به نیکویی دعوت می‌کنید در حالی که نفس‌های خود را فراموش می‌کنید.»، باید گفت آنچه پیامبر (ص) امت را به لفظ عام امر فرمود، که امر پیامبر (ص) هم مطابق امر خداوند متعال است؛ پس باید خود نیز به آن امر قیام کرده باشد، چرا که او خود از مکلّفین در برابر اوامر الهی است و لفظ عام او را هم شامل می‌شود.

 

پس اگر پیامبر (ص) وصیت نکرده باشد، مطابق دستور این آیات رفتار ننموده است و این درحالی است که پیامبر (ص) حاوی و هادی وحی است و از هرگونه عیب و اشتباه مصون و محفوظ است. اما اگر پیامبر (ص) وصیت کرده باشد پس کسی نمی‌تواند آنرا تبدیل کند؛ چرا که مطابق آیة گذشته، گناه آن را بر گردن گرفته است.

 

حال که محرز و مسلم گشت پیامبر (ص) هم مانند دیگر افراد حق وصیت کردن دارد و اگر این حق را از خود سلب کرده باشد تناقض میان کلام و عملش به وجود می‌آید و نیز متناقض با آیات قرآن است، پس نهایتاً اینکه آن حضرت وصیت کرده است، از جمله وصیت‌های آن حضرت، بلکه مهمترین و اساسی‌ترین آنها، باید وصیت بر جانشینی رسالت خویش و ادامة راه هدایت مسلمین باشد؛ و این مهم را پیامبر (ص) پس از نزول این آیه در غدیر خم، که می‌فرماید:

 

«یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک، و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، والله یعصمک من الناس.»[7] یعنی:   « ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان؛ و اگر انجام ندهی رسالت او را انجام نداده‌ای، خداوند تو را از (خطراتِ احتمالیِ)مردم، نگاه می‌دارد»، به انجام رسانید؛ چرا که اگر به انجام نرسانیده بود مطابق این آیة شریفه حتماً رسالت او از جانب خداوند زیر سؤال می‌رفت، بلکه می‌توان گفت خداوند هدف، اتمام و اکمالِ رسالت پیامبر اکرم (ص) را بر طبق آیه که می‌فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»[8] یعنی: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودانی) شما پذیرفتم.» و تعیین نمودن جانشین و خلیفه توسط آن حضرت را برای مردم، منحصر نموده است؛ به طوری که اگر پیامبر (ص)این اعلان در بازگشت از حجه الوداع و در غدیر خم ـ که به تصریح علمای اهل سنّت این دو آیه در این مکان نازل گشته و در خصوص جانشینی علیّ بن ابی طالب است. ـ [9] انجام نمی‌داد، تمام 23 سال رسالت و پیامبری او زیر سؤال می‌رفت و مثل این بود که اصلاً رسالتش را به انجام نرسانیده باشد.

 

در ثانی، اگر پیامبر (ص) وصیت کرده است، و مسأله جانشینی خود را معلّق و جامع بی سرپرست رها نکرده است، این لباس بر تن چه کسانی سزاوارتر و برازنده‌تر بوده است و در نظر او چه کسی اَصلح بوده است؟

 

همانطور که خداوند متعال در این آیة شریفه می‌فرماید: « ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین.»[10] یعنی: «خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد (به واسطة نبوّت).» و نیز در ابتدای سورة یس می‌فرماید: «یس والقرآن الحکیم، انک لمن المرسلین.»[11] یعنی: «سوگند به قرآن حکیم، به درستی که تو از جماعتی که فرستاده شده و رسول بودند، می‌باشی.»

 

 منظور از آل ابراهیم، اسماعیل و اسحاق و یعقوب می‌باشد و اینها اوصیای تمام انبیاء بودند و آل عمران، موسی و هاورن بودند که آنها هم پیغمبران زمان خود بودند، لکن پیغمبر اسلام (ص) افضل انبیاء بود؛ زیرا خود پیامبر (ص) فرمود: «انا سید ولد آدم یوم القیامه و و مامن نبیّ یومئذٍ آدم فمن سواه الا تحت لوائی »[12] یعنی: «من آباء و بزرگ فرزندان آدم در روز قیامت می‌باشم و وهیچ پیامبری در این روز نیست، آدم و هر کس که مثل او نبی و پیامبر باشد مگر اینکه تحت لوا و پرچم من (اسلام) خواهد بود.» پس باید آل پیامبر (ص) هم افضل از آل ابراهیم و آل عمران باشند؛ و این نیست مگر کلام خود پیامبر (ص) که فرمود: «عن جابر بن سمره، ان هذاالامر لاینقضی حتی یمضی فیهم اثنی عشر خلیفه ثم تکلّم بکلامٍ خفیّ «علی» (قال) قلت لأبی: ما قال؟ فقال: قال کلهم من قریش»[13] یعنی: «جابر بن سمره از پیامبر نقل کرد که فرمود: «همانا این امر (رسالت) به پایان نمی‌رسد تا اینکه دوازده خلیفه در ایشان (امّت من) بیایند، سپس کمی آهسته فرمود: علی است. روای می‌گوید: از پدرم پرسیدم چه فرمود؟ پدرم گفت: فرمود همة ایشان از قریش می‌باشند.» و خداوند هم به پیامبر (ص) و امتش امر فرمود: «فاتبعوا ملّه ابراهیم حنیفاً»[14] یعنی: «ملت ابراهیم را تبعیت کنید، که به حق گرایش داشت.» چرا که ذریّة او خلیفه و جانشین او بودند.

 

نکته‌ای ظریف را  در پایان یادآورد می‌شویم که اگر تمام استدلال‌های عقلی و شرعی فوق را قبول نداشته باشیم و بگوییم اصلاً در مورد خلافت، پیامبر اکرم (ص) جانشینی را برای خود تعیین نکرده است، پس چگونه بود که ابوبکر در وصیت خویش، خلیفة بعدی و جانشین خود را تعیین کرد و به صراحت عمر بن الخطاب را بعد از خود به عنوان خلیفة مسلمین خواند، در حالی که پیامبر (ص) ـ که ابابکر به فرض جانشین اوست ـ در تعیین جانشین خود و رسالت الهی دچار غفلت و نسیان گشته است و هیچ جانشینی را برای خود بر مردم تعیین نکرده است.

 

هرگز! چرا که بنابر آیات گذشته پیامبر مأمور به تعیین جانشین و وصی خود بود و اگر هم تعیین نموده است پس چرا آن را تغییر دادند.

 

«فمن بدّله بعد ماسمعه، فانّما اثمه علی الذین یبدلونه.»[15]

 

«والسلام»

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1] ـ هیثمی، مجمع الزوائد، مکتبه قدسی، ج 9، ص 113 و ابن حجر، تهذیب التهذیب، مطبعه مجلس، ج 3، ص 106.

 

[2] ـ سورة بقره، آیة 132.

 

[3] ـ سورة بقره، آیة 180 و 181.

 

[4] ـ صحیح بخاری، ج 4، ص 2 و صحیح مسلم، ج 3، ص 1249، ح 1 و سنن ابن ماجه، ص 901، ح 2699.

 

[5] ـ شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 19، ص 259 و ج 13، ص 352.

 

[6] ـ سورة بقره، آیة 44.

 

[7] ـ سورة مائده، آیة 67.

 

[8] ـ سورة مائده، آیة 3.

 

[9] ـ واحدی، اسباب النزول، مطبعة هندیه، ص 150 و فخر رازی، مفاتیح الغیب، مطبعة دارالطباعه عامره، ذیل آیة 67 از سورة مائده و سیوطی، الدرالمنثور، مطبعة میمنیه مصر، ذیل آیة 3 مائده، و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعة سعادت، ج 8، ص 290.

 

[10] ـ سورة آل عمران، آیة 33.

 

[11] ـ سورة یس، آیة 1 و 2.

 

[12] ـ صحیح ترمذی، مطبعة بولاق، ج 2، ص 195 و صحیح مسلم، مطبعة بولاق، کتاب الفضائل، باب التفصیل نبیّنا علی جمیع الخلائق.

 

[13] ـ صحیح مسلم همان، کتاب الاماره، باب الناس تبع لقریش و صحیح بخاری، کتاب الاحکام و مسند احمد حنبل، مطبعة میمنیه مصر، ج 5، ص 90 و 92.

 

[14] ـ سورة آل عمران، آیة 95.

 

[15] ـ سورة بقره، آیة 181.