وبلاگ سرات راست

پاسخ های شیعه به شبهه های اهل سنت، وهابی ها و سلفی ها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گناهان پیامبران» ثبت شده است

در سورة‌ شریفة‌ عبس‌، وقتی‌ که‌ پیامبر (ص‌) در رفتار با شخص‌ اعمی‌ ( کور ) به‌ نوعی‌ برخورد بدی کردند، خداوند روش‌ حضرت محمد (ص‌) را ملامت‌ نمود. و این نشانه عصمت نداشتن پیامبران است.

در ابتدا لازم‌ است‌ چند مطلب‌ بیان‌ شود:

 

1ـ عصمت‌ از مادة‌ «عصم‌» به‌ معنای‌ امساک‌ و نگهداشتن‌ است‌[1] و در اصطلاح‌ متکلمان، عبارت‌ است‌ از «لطف‌خداوند به‌ بعضی‌ از بندگان‌، که‌ با وجود آن‌ هیچ‌ انگیزه‌ای‌ برای ترک‌ طاعت‌ و انجام‌ معصیت‌ ندارند، اگر چه‌ قدرت بر آن‌ دارند.[2]»

 

2ـ بنابر یک‌ تقسیم‌ در مورد انبیاء، سه‌ گونه‌ عصمت‌ متصور است‌:

 

الف‌) عصمت‌ در دریافت‌ وحی‌؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ وحی‌ الهی‌ را بدون‌ کم‌ و زیاد دریافت‌ می‌کنند.

 

ب‌) عصمت‌ در ابلاغ‌ وحی‌؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ در رساندن‌ دستورات‌ الهی‌ به‌ مردم‌، از هر خطا و اشتباهی‌ مصون‌هستند.

 

ج‌) عصمت‌ از معصیت‌؛ یعنی‌ در امور دیگر غیر از دریافت‌ و ابلاغ‌ وحی‌، معصوم‌ هستند.[3]

 

3ـ در سورة‌ عبس‌ آمده‌: «عَبَس‌َ وَ تَولّی‌' أن‌ْ جَاءَه‌ُ الاعْمی‌'[4]؛ چهره‌ در هم‌ کنید و روی‌ بر تافت‌ از اینکه‌ نابینایی‌ به‌سراغ‌ او آمده‌ بود.» بین‌ مفسرین‌ شیعه‌ و اهل‌ سنت‌ اختلاف‌ است‌ که‌ شأن‌ نزول‌ آیه‌ در مورد کیست‌؟ مفسرین‌ شیعه‌می‌گویند آیه‌ در مورد شخصی‌ از بنی‌ امیّه‌ است‌[5]، ولی‌ اهل‌ سنت‌ قائلند که‌ آیه‌ در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل ‌شده است‌[6].

 

با توجه‌ به‌ مقدمات‌ فوق‌، به‌ بیان‌ دلایل‌ شیعه‌ بر عصمت‌ انبیاء به‌ طور مطلق‌ (سه‌ مرحله‌ بیان‌ شده‌) و صحت‌ و یاعدم‌ صحت‌ استدلال‌ به‌ آیات‌ فوق‌ بر مدعا (عدم‌ عصمت‌ انبیاء به‌ طور مطلق‌) می‌پردازیم‌:

 

دلایل‌ شیعه‌ (امامیّه‌) بر عصمت‌ انبیاء:

 

علمای‌ شیعه‌ بر عصمت‌ انبیاء به‌ طور مطلق‌، دلایل‌ گوناگونی‌ اقامه‌ کرده‌اند که‌ چند برهان‌ را به‌اختصار بیان می‌کنیم‌:

 

1ـ عصمت‌ انبیاء در قرآن‌: آیاتی‌ چند از قرآن‌ مجید بر عصمت‌ انبیاء دلالت‌ دارند از جمله‌: خداوند می‌فرماید: «ومن‌ یطع‌ الرسول‌ فقد اطاع‌ الله‌[7]؛ کسی‌ که‌ از رسول‌ خدا و پیامبر او اطاعت‌ کند، همانا خدا را اطاعت‌ کرده‌ است‌».

 

همچنین‌ می‌فرماید: «و ما ارسلنا من‌ رسول‌ الا لیطاع‌ بأذن‌ الله‌[8]؛ و ما هیچ‌ رسولی‌ به‌ سوی‌ شما نفرستادیم‌ مگراین‌ که‌ به‌ اذن‌ پروردگار از او اطاعت‌ و پیروی‌ شود». و روشن‌ است‌ که‌ اگر انبیاء دارای‌ مقام‌ عصمت‌ نبودند به‌ طورمطلق‌ و بدون‌ قید و شرط‌ به اطاعت‌ از آن‌ها امر نمی‌شد و اطاعت‌ از آن‌ها در ردیف‌ اطاعت‌ از خداوند قرارنمی‌گرفت‌.

 

و در جای‌ دیگر خداوند می‌فرماید: «لقد کان‌ لکم‌ فی‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنة‌[9]؛ به‌ درستی‌ که‌ رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) برای‌ شمااسوه‌ و الگوی‌ نیکویی‌ است.» و اسوه‌ بودن‌ در جمیع‌ مجالات‌ و امور فقط‌ با عصمت‌ مطلقه‌ سازگار است‌[10].

 

2ـ وثوق‌ و اطمینان‌ فرع‌ بر عصمت‌ است‌: انبیاء از طرف‌ خداوند برای‌ تبلیغ‌ و ارشاد و هدایت‌ بشر، مبعوث‌ شده‌اند وپیروی‌ از آنان‌ واجب‌ است. خداوند می‌فرماید: «قل‌ ان‌ کنتم‌ تحبّون‌ اللّه‌ فاتبعونی‌ یحببکم‌ اللّه[11]‌؛ بگو اگر خدا را دوست‌ دارید، از من‌ پیروی‌ کنید، تا خدا نیز شما را دوست‌ بدارد».

 

زمانی‌ این‌ هدف‌ و غرض‌ تحقق‌ می‌یابد که‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ آنان‌ اطمینان‌ و وثوق‌ پیدا کنند. و این‌ امر در گرو این‌است‌ که‌ انبیاء از هر خطا و اشتباه‌ و معصیتی‌ مصون‌ و پاک‌ باشند. (حتی‌ در غیر از دریافت‌ و ابلاغ‌ وحی‌) چرا که‌مشاهدة‌ کذب‌ خطا و معصیت‌ از نبی‌، این‌ اطمینان‌ را از بین‌ می‌برد و مردم‌ نسبت‌ به‌ دریافت‌ وحی‌ و ابلاغ‌ آن‌ هم‌دچار شک‌ و تردید می‌شوند، که‌ در این‌ صورت‌ غرض‌ از بعثت‌ محقق‌ نخواهد شد.

 

محقق‌ طوسی‌ می‌فرماید: «و یجب‌ فی‌ النبی‌، العصمة‌ لیحصل‌ الوثوق‌ فیحصل الغرض‌[12]؛ وجوب‌ عصمت‌ به‌ طورمطلق‌ در نبی‌ واجب‌ است‌ تا از این‌ طریق‌ وثوق‌ و اطمینان‌ نسبت‌ به‌ او حاصل‌ شود، در این‌ صورت است که‌ غرض‌ ازارسال‌ انبیاء حاصل‌ می‌شود».

 

علامه‌ حلّی‌ در شرح‌ قول‌ محقق‌ طوسی‌ می‌فرماید: «کسانی‌ که‌ نبی‌ و پیامبر برای‌ آن‌ها مبعوث‌ شده‌ است‌، اگر درامر، کذب‌ یا معصیتی‌ مشاهده‌ کنند، در اوامر و نواهی‌ و افعال‌ او هم‌ احتمال‌ کذب‌ و خطا می‌دهند، در این‌ صورت‌دیگر از اوامر و دستورات‌ او اطاعت‌ نمی‌کنند و این‌ موجب‌ می‌شود که‌ غرض‌ از بعثت‌ آنان‌ لغو و بی‌ اثر شود.[13]»

 

3ـ عدم‌ عصمت‌ انبیاء مستلزم‌ تناقض‌ است‌: از نظر عقلا، فعل‌ و عمل‌ نبی‌، مانند قول‌ و گفتار اوست. حالا اگر نبی‌ مرتکب‌معصیت‌ و خطایی‌ شود، کردار او با گفتارش‌ متناقض‌ می‌شود و لازم‌ می‌آید امر به‌ متناقضین‌ کند.

 

علامه‌ طباطبایی (ره) در این‌ باره می‌گویند: «همانا نزد عقلا، فعل‌ همچون‌ قول‌ است‌ و انجام‌ کاری‌ بر جواز آن‌ نزد انجام‌دهنده‌ دلالت‌ دارد، حال‌ اگر از شخص‌ نبی‌، معصیت‌ و خطایی‌ سر بزند در حالی‌ که‌ قولاً به‌ خلاف‌ آن‌ امر کند،مستلزم‌ تاقض‌ است‌. یعنی‌ در این‌ صورت‌، پیامبر تبلیغ‌ کنندة‌ دو امر متناقض‌ بوده‌ و روشن‌ است‌ که‌ تبلیغ‌ امرمتناقض‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ تبلیغ‌ دین‌ نخواهد بود.[14]»

 

اما در مورد آیة‌ مورد بحث‌؛ اولاً: همان‌ طور که‌ بیان‌ شد، بین‌ مفسرین‌، اتفاق‌ نظر وجود ندارد و مفسرین‌ شیعه نمی‌پذیرند که‌ آیه‌ در شأن‌ پیامبر اکرم‌ (صلی‌ الله علیه‌ و آله‌) باشد، بلکه‌ می‌گویند: در مورد شخصی‌ از بنی‌ امیه ‌است. البته‌ مفسرین‌ شیعه‌ دلایل‌ محکمی‌ بر این‌ قول‌ اقامه‌ کرده‌اند از جمله‌ این‌ که‌:

 

الف‌) از امام‌ صادق‌ (علیه‌ السلام‌) نقل‌ شده‌: «مردی‌ از بنی‌ امیه‌ با عده‌ای‌ دیگر نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بودند، هنگامی‌که‌ام‌ مکتوم‌ (که‌ شخصی‌ کور و فقیر بود) وارد شد، این‌ شخص‌ چهره‌اش‌ درهم‌ فرو رفت‌ و به‌ او پشت‌ کرد، در این‌هنگام‌ آیه‌ فوق‌ نازل‌ شد.[15]»

 

ب‌) سید مرتضی‌ چنین‌ استدلال‌ کرده‌: در آغاز بعثت‌ و بعد از سورة‌ اقرء، سورة‌ قلم‌ بر پیامبر اکرم‌(صلی‌ الله‌ علیه‌و آله‌) نازل‌ شده‌ است‌ که‌ در وصف‌ پیامبر اکرم (صلی‌ الله علیه‌ و آله‌) گفته‌ شده‌: «و انک‌ لعلی‌ خلق‌ عظیم‌؛ و تو اخلاق‌ نیکوو برجسته‌ای‌ داری‌» حال‌ چطور ممکن‌ است‌ بعد از این‌ پیامبر خدا (صلی‌ الله علیه‌ و آله‌) به‌ خاطر اخلاق‌ ناپسند، مورد عقاب‌ و سرزنش‌ قرار گیرد[16].

 

ثانیاً: بر فرض‌ که‌ بپذیریم‌ آیه‌ در شأن‌ پیامبر اکرم (صلی‌ الله علیه‌ و آله‌) نازل‌ شده‌، در این‌ جا هیچ‌ معصیتی از آن‌حضرت‌، سر نزده‌ تا منافی‌ عصمتش‌ باشد، چنان‌ چه‌ فخر رازی‌ از مفسرین‌ اهل‌ سنت‌، صدور معصیت‌ از پیامبراکرم (صلی‌ الله علیه‌ و آله‌) را در این‌ آیه‌ انکار می‌کند و فقط‌ آن‌ را ترک‌ افضل‌ می‌داند و بر این‌ مطلب‌ دلایلی‌ اقامه ‌می‌کند.[17]

 

نتیجه‌ اینکه‌؛ با توجه‌ به‌ آیات‌ شریف‌ قرآن‌، که‌ عصمت‌ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و تمامی‌ انبیاء (علیهم‌ السلام‌) را به‌ طورمطلق‌ بیان‌ می‌فرماید، چرا و به‌ چه‌ دلیل‌ ما که‌ مسلمان‌ و مدعی‌ پیروی‌ از نبی‌ مکرم‌ اسلام‌(صلی‌ الله علیه‌ و آله‌)هستیم‌، بدون‌ هیچ‌ دلیل‌ نقلی‌ و عقلی‌، عصمت‌ انبیاء (علیهم‌ السلام‌) را مخدوش‌ می‌نمایید؟!

 

«والسلام»

 

 

لینک گروه ها و کانال های تلگرامی شیعه

https://t.me/L_i_n_k_5

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1] . ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ذیل ماده‌ «عصم».

 

[2] . فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، مکتبة آیة الله المرعشی، ص 301.

 

[3] . علامه طباطبایی، تفسیرالمیزان، اسماعیلیان، ج 2، ص 134، ذیل آیه 213 بقره.

 

[4] . عبس/ 2 ـ 3.

 

[5] . تفسیر مجمع البیان، طبرسی و تفسیر المیزان، علامه طباطبایی و تفسیر نمونه، ناصر مکارم و دیگر تفاسیر ذیل آیه فوق.

 

[6] . فخر رازی، تفسیر کبیر، دارالکتب العلمیة، ج 31، ص 51، (اجماع اهل سنت بر این مطلب را ادعا کرده).

 

[7] . نساء / 80.

 

[8] . نساء / 63.

 

[9] . احزاب / 21.

 

[10] . برای توضیح بیشتر در این باره رجوع کنید به مفاهیم القرآن، جعفر سبحانی، ج 4، ص 423 به بعد. و آموزش عقاید، مصباح یزدی، سازمان تبلیغات اسلامی، ج 2 ـ 1، ص 244 و 245.

 

[11] . آل عمران / 31.

 

[12] . محقق طوسی، کشف المراد فی شرح التجرید الاعتقاد، مکتبة المصطفوی، ص 274.

 

[13] . کشف المراد، همان.

 

[14] . تفسیر المیزان، همان، ج 2، ص 134.

 

[15] . تفسیر مجمع البیان، دارالمعرفة، ج 9 ـ 10، ص 664.

 

[16] . المیزان و مجمع البیان، همان.

 

[17] . تفسیر کبیر، همان.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

اینکه انبیاء اقرار به گناه کرده اند و از خداوند همواره طلب مغفرت مى نمودند، آیا ضررى به نبوت و عصمت آنها نمى زند؟ و آیا براى آنها نقص نمى آورد؟

 

 

قبل از وارد شدن به اصل جواب، به بیان چند مقدمه مى پردازیم:

 

1. «عصمت» برگرفته از کلمه «عصم» به معناى نگهداشتن و مانع شدن است([1]) و در اصطلاح «نیروى درونى است که شخص را از گناه و حتى از خطا و اشتباه منع مى کند»([2]) و طبق تعریف دیگر «عصمت لطفى است از طرف خداوند، که شخص را از انجام فعل قبیح باز مى دارد([3])، به این معنا که انسان در اثر ایمان و شناخت و یقین کامل، داراى روحى مى شود که با کمال آزادى و آگاهى هرگز نه تنها گناه نمى کند بلکه اندیشه و فکر گناه هم در ذهن او خطور نمى کند([4]).

 

2. در اصل عصمت انبیاء، بین مسلمین هیچ اختلافى نیست، ولى در مراتب آن اختلاف وجود دارد. شیعیان قائلند که انبیاء از انجام هر گناهى چه عمداً و چه سهواً و چه نسیاناً معصوم هستند، ولى اکثر اهل سنت معتقدند که انبیاء از گناه صغیره اى که سهوا انجام شود معصوم نیستند و ممکن است که شخص نبى گناه صغیره سهوى انجام دهد و همچنین عصمت را فقط در زمان نبوت قبول دارند([5]) نه قبل از آن.

 

3. منظور از عصمت پرهیز از کارهایى است که از نظر شرعى حرام است نه امورى که به آن ها مجازاً عصیان و گناه گفته مى شود.

 

ـ با توجه به مطالبى که اشاره شد، در جواب از علت استغفار انبیاء و ائمه و این که آیا این عمل آن ها نشان دهنده نقص و نداشتن عصمت نیست باید بگوییم که:

 

اولا: گاهى اوقات به ترک مستحب یا انجام فعل مکروه، گناه و عصیان گفته مى شود و به همین خاطر انبیاء و امامان معصوم به خاطر بزرگى مقام و شأن و جلالى که داشته اند ترک بعضى از مستحبات و انجام بعضى از مکروهات را شایسته مقام خود نمى دیدند ولذا به آن گناه و عصیان مى گفتند و از آن استغفار مى کردند([6]).

 

مقام خاص انبیاء و اولیاء چنین مى طلبد که آنان کارى که شایسته مقام ربوبیت نیست مرتکب نشوند و آن کار را زشت و قبیح بشمارند و این به خاطر شناخت عمیق آنان از خداوند و مقام ربوبى اوست. پس اگر انبیاء به گناهى اعتراف مى کنند و طلب استغفار مى کنند معنایش این نیست که گناه به معناى فقهى و شرعى مرتکب شده اند، بلکه به این معناست که کار آنان شایسته مقام ربوبى خداوند نبوده است و به تعبیر دیگر ترک اولى کرده اند چنان که بعضى از مفسرین در مورد کار حضرت آدم(ع) که موجب خروج او از بهشت شد، گفته اند کار او از قبیل ترک اولى بوده است.([7])

 

البته باید توجه داشت([8]) که کارهایى که انبیاء و معصومین ـ علیهم السلام ـ براى خود گناه مى دانند، باعث آتش جهنم و عذاب هاى آخرت نیست و استغفار از این کارها هم به خاطر رهایى از آتش جهنم نیست، زیرا اصلا کارى که موجب آتش جهنم شود از آن ها سر نمى زند، بلکه این کارها فقط باعث مى شود که از عنایات و توجهات خاص اللهى و مقاماتى که ما اصلا عقلمان قدرت فهم آن ها را ندارد، محروم شوند... و استغفارشان به خاطر بازگشت به مقامات اولیه اى است که قبل از انجام این کارها داشته اند و یا اصلا براى رسیدن به مقامات والاترى است که در اثر انجام این کارها از رسیدن به آنها محروم شده اند([9]).

 

ثانیاً: انبیاء تمام کمالات و علوم و فضایل خود را از ناحیه خداوند مى دانند و اگر این فضل و لطف از جانب خداوند نبود چه بسا آنان دچار معصیت و عصیان مى شدند، و در واقع آنان با استغفار و گریه و زارى به درگاه خداوند، به عجز خود در مقابل خداوند و فضل و انعام خداوند اقرار مى کنند، پس اگر انبیاء مى گویند «اَذنبت: گناه کردم» معنایش این است که اگر توفیق و فضل و لطف خداوند نبود مرتکب گناه مى شدم([10]).

 

ثالثاً: انبیاء در هر لحظه و زمان، در حال ترقى و تکامل و صعود به کمالات و پیمودن مدارج رشد و معرفت خدا بوده اند، و وقتى به گذشته خود مى نگریستند خود را در مرتبه پایین ترى از معرفت حق مى دیدند و در مقابل خداوند، خود را مقصر مى دانستند و از آن حالت گذشته خود استغفار نمودند([11]).

 

رابعاً: انبیاء چون به خداوند متعال و مقام ربوبى او معرفت و شناخت زیادى داشته اند، عبادات و طاعات خود را، لایق مقام او نمى دانستند، از این جهت، آن را نوعى قصور مى شمردند و از آن استغفار مى کردند([12]).

 

 والسلام

 

 لینک کانال ها و گروه های پاسخ به شبهات

https://t.me/L_i_n_k_5

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1]. احمد بن فارس، معجم مقایس اللغة، مکتبة الاعلام الاسلامى، ذیل کلمه عصم، ج 4، ص 331.

 

[2]. محمدتقى مصباح یزدى، راهنماشناسى، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ص 121.

 

[3]. بحار، دار احیاء التراث العربى، ج 17، ص 94.

 

[4]. محسن قرائتى، درسهایى از قرآن، انتشارات اسلامى، ص 268.

 

[5]. بحارالانوار، ج 11، ص 90، شرح مواقف، جرجانى، شریف رضى، ج 8، ص 267.

 

[6]. بحارالانوار، همان، ج 25، ص 210.

 

[7]. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، ج 6، ص 123 و شرح المواقف، جرجانى، شریف رضى، ج 8 ص 267 ـ 268 و شرح المقاصد، تفتازانى، شریف رضى، ج 5، ص 50.

 

[8].

 

[9]. راهنماى شناسى، همان، ص 169.

 

[10]. بحارالانوار، همان.

 

[11]. بحارالانوار، همان.

 

[12]. بحارالانوار، همان.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰