بداء یعنی چه ؟ چرا شیعیان معتقد به بداء هستند؟

بداء در لغت: «بداء» با الف ممدودة بر وزن «سَماء» بداء از نظر لغت و اصطلاح اسم مصدر و مشتق از «بدو» به معناى ظاهر شدن و آشکار گشتن و نیز به معناى رأى جدید است یعنى شخصى در گذشته رأى نادرستى داشت ولى هم اکنون رأیى پسندیده را گزینش کرده است. علاوه بر این ها به معناى علم پیدا کردن به امر مجهول هم به کار رفته است.([1]) 

بداء در اصطلاح: دانشمندان اسلامى در تعریف بداء مفاهیم گوناگونى را ذکر کرده و بر اساس آن ها به قبول و یا ردّ آن پرداخته اند، به همین دلیل اختلافات آنان در این موضوع گاهى جنبه محتوایى نداشته و لفظى است. با توجه به ماهیت تعاریف مطرح شده مى توان آنان را به دو دسته تقسیم کرد: 

1ـ تعاریفى که بیشتر با تکیه بر مفاهیم لغوى «بداء» که دلالت بر نوعى ظهور بعد از خفاء و علم بعد از جهل دارد ارائه شده و به  عنوان موضوعى از موضوعات کلامى مطرح گشته است. 

2ـ تعاریفى که مفاهیم لغوى در آن ها دگرگون گشته و واژه بداء داراى مفهومى جدید همراه با وجوه متشابه و متناسب در ارتباط با مفاهیم لغوى شده است. 

طرفداران تعاریف نخست خود دو دسته مى شوند: 1ـ کسانى که به مخالفت با بداء در ارتباط با خدا پرداخته اند چنان که بیشتر علماى اهل سنت بداء را به معناى تبدّل رأى و اراده الهى در اثر آگاهى ذات حق از چیزى که نمى دانسته، معنا کرده اند و آن را مستلزم نقص در ذات بارى تعالى و محال و کاملا مردود شمرده اند.([2]) 

2ـ کسانى که انتساب بدا را حتى به معناى آن به خداوند به شرط حقیقى نبودن انتساب به خدا، مجاز دانسته اند. به این بیان که منظور از «بداللّه» این است که خداوند اسباب بدا و تبدل رأى را براى مخلوق خود ایجاد کرد یا خداوند او را از آن چه که نمى دانسته آگاه کرد نه این که خداوند در اثر آگاهى از آن چه نمى دانسته دچار تبدل رأى شده است.([3]) 

مسلماً به دلیل وجود عناصر جهل و نقصان در مفهوم لغوى بداء، انتساب حقیقى این واژه به ذات بارى تعالى مردود است پس بایستى در تعریف آن به دنبال مفهوم جدیدى بود که تنها شباهت به مفهوم لغوى دارد، بى آن که دلالت بر نقصانى در ذات بارى تعالى داشته باشد و این همان چیزى است که در تعاریف دسته دوم نهفته است، طرفداران بداء در حق خداوند بیشتر به مفاهیم اصطلاحى مستقل رو آورده اند.([4]) 

رویکردهاى موافقان بداء 

تمام آن چه که گذشت رویکردهاى موافقان بدا به این واژه بود که خود تا حدودى مبهم است و اگر بنا بر فهم دقیق و تعریف جامعى از بداء باشد این گونه بیانات وافى به مقصود نبوده و بایستى در تعریف واضح و جامع آن همان گونه که برخى از دانشمندان معاصر فرموده اند گفت:([5]) اولا تمام مسلمانان و حتى شیعه بر علم تام خداوند به تمام حوادث گذشته، حال و آینده اتفاق نظر دارند به گونه اى که چیزى بر او پوشیده نیست، 

ثانیاً خداوند با وجود آن چه گفته شد از امر خلق و تدبیر و تربیت عالم فارغ و بر کنار نیست بلکه سرنوشت انسان ها و بندگان الهى هم چنان در دست خدا بوده که بر اساس اعمال و رفتار نیک و بد انسان متحول و متغیر مى شود، بنابراین بداء در اصطلاح یعنى: تغییر سرنوشت و تقدیر الهى در مورد انسان در اثر اعمال نیک و رفتار پسندیده او که این مفهوم، تغییر در قدر الهى از جنبه ثبوتى و تحول در علم خدا در لوح محور اثبات را از جنبه اثباتى به دنبال دارد. این تعریف چیزى است که شیعه به دنبال اثبات آن بوده و داراى اثر تربیتى فراوانى در جامعه اسلامى است و با کمال تأسف مخالفان با توجه به مفاهیم لغوى و نادرست به ردّ آن پرداخته و جامعه اسلامى را از آثار تربیتى آن محروم مى سازند. 

تعیین موضوع نزاع در بداء 

مخالفان بداء موضع نزاع در این بحث عقیدتى را عبارت از انتساب مفهوم لغوى این واژه به ذات بارى تعالى دانسته و با استناد به لوازم مفهوم لغوى که جهل و نقصان است آن را در حق خداوند محال مى دانند. 

در حالى که موافقان بداء تعریف اصطلاحى خاصى را که مغایر با تعریف لغوى اوست تنها اشاره به تغییر مقدرات الهى در اثر تغییر رفتار انسان دارد، مدّ نظر قرار داده و آن را موضع نزاع خود با مخالفان معرفى کرده اند و این مفهوم یعنى تأثیر عمل و رفتار پسندیده و ایمان شخص در تحوّل مشیّت الهى امرى است که نزد مخالفان بداء نیز مورد قبول واقع شده است چه آن که ایشان تأثیر دعا و صله رحم و صدقه و سایر اعمال نیک را در رفع مقدرات و قضا و قدر الهى و تغییر آن ها مى پذیرند. بنابراین نمى توان مفهوم واحدى را به عنوان محور اختلاف و محل نزاع در بحث بداء دانست، بلکه تنها مى توان واژه بداء را در موضع گیرى هاى عقیدتى موافقان و مخالفان یافت بى آن که داراى محتوا و مفهومى یکسان در هر دو جایگاه باشد. 

بداء در قرآن: 

تغییر سرنوشت و مقدراتى که براى انسان تعیین شده به وسیله اعمال نیک و پسندیده او امرى است که در بسیارى از آیات قرآن به آن تصریح شده است:

1ـ (اِنَّ اللّه لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْم حَتّى یُغَیِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ)([6]) «خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتى) را تغییر نمى دهد مگر آن که آنان آن چه را در خودشان است تغییر دهند». 

در این آیه خداوند به صراحت مى فرماید که تغییر سرنوشت یک قوم بسته به تغییر رفتار ایشان است و خداوند مقدرات آن قوم را تغییر نمى دهد مگر بر حسب اعمال ایشان، پس بنابراین هر گونه دگرگونى در منش و روش عملى بشر موجب دگرگونى در سرنوشت ایشان است. 

2ـ (ذلک بِاَنَّ اللّه لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً اَنْعَمَها على قَوْم حَتَّى یُغَیِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ)([7]) «این به خاطر آن است که خداوند هیچ نعمتى را که به گروهى داده، تغییر نمى دهد جز آن که آن ها خودشان را تغییر دهند» 

این آیه نیز مانند آیه گذشته مى باشد. 

3ـ (وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ القُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الاَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ)([8]) «و اگر اهل شهرها و آبادى ها، ایمان مى آوردند و تقوى پیشه مى کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مى گشودیم ولى آن ها (حق را) تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم» 

ایمان و عمل صالح علتى مؤثر در جهت نزول نعمات الهى از آسمان و زمین دانسته شده است و در مقابل معیشت سخت و گرفتارى هاى مقدر شده براى برخى انسان ها معلول کفر آنان معرفى شده است. 

4ـ (وَ مَنْ اعرض عن ذکرى فان له معیشةً ضنکاً)([9]) «و هر کس از یاد من روى گردان شود زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت» 

5ـ (و اِذْ تَأَذَّنُ رَبَّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابى لَشَدیدٌ)([10]) «و (همچنین به خاطر آورید) هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت، اگر شکرگذارى کنید (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید مجازاتم شدید است». 

در این آیه شکرگذارى و کفران نعمت عامل فزونى و کاستى نعمات الهى در این دنیا دانسته شده اند، پس عمل انسان مقدرات او را در این دنیا متحول مى کند. 

6ـ (فَلَوْلا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَعَها ایمانُها اِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الخِزْىِ فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ اِلى حین)([11]) «چرا هیچ یک از شهرها و آبادى ها ایمان نیاوردند (که ایمانشان به موقع باشد و) به حالشان مفید افتد؟! مگر قوم یونس، هنگامى که ایمان آوردند عذاب رسوا کننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدت معینى (تا پایان عمرشان) آن ها را بهره مند ساختیم». 

در این آیه عذاب قوم یونس که پیش از آن از سوى آن پیامبر الهى(علیه السلام) پیشگوئى شده بود و به این ترتیب اشاره به تقدیر الهى در این زمینه کرده بود با ایمان و عمل صالح قوم او برطرف گشته و متحول مى گردد. 

7ـ (فَلَولا اَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّینَ* لَلَبِثَ فى بِطنِهِ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)([12]) «و اگر او از تسبیح کنندگان نبود تا روز قیامت در شکم ماهى مى ماند. 

8ـ (وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکان فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الجُوعِ وَ الخَوفِ بِما کانُوا یَصْنَعُون)([13]) «خداوند (براى آنان که کفران نعمت مى کنند) مثلى زده است: منطقه آبادى که أمن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا مى رسید اما نعمت هاى خدا را ناسپاسى کردند و خداوند به خاطر اعمالى که انجام مى دادند لباس گرسنگى و ترس بر اندامشان پوشانید». 

و اگر بخواهیم اصل عقیدتى بداء را در یک آیه بیابیم مى توان به آیه ذیل اشاره کرد: (یَمْحُو اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ)([14]) «خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات مى کند و لوح محفوظ نزد اوست». 

یهودیان معتقدند که خداوند پس از آفرینش عالم، برنامه اى کلى و فراگیر براى آن معین فرموده و مى گویند که خداوند این جهان را تابع همان برنامه اولیه اى که خدا تنظیم کرده قرار داده است بى آن که بتواند در گذر زمان در آن تغییرى ایجاد کند،([15])ولى خداوند در ردّ آن ها ضمن اشاره به بسط ید و قدرت خود تصریح به لوح محو و اثبات مى کند: (وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ اَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ)([16]) ««و یهود گفتند: دست خدا (با زنجیر) بسته است» دستهایشان بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت الهى دور شوند، بلکه هر دو دست (قدرت) او گشاده است.»

بنابراین مقدرات الهى همچنان به دست ذات اقدس الهى تحول ناپذیر و البته خداوند براى ایجاد تغییر در مقدرات خود اعمال انسان را میزان قرار داده و متناسب با آن ها سرنوشت وى را متحول مى کند و البته انسان ها در رفتار خویش مختار و آزادند و مى توانند به نحو شایسته اى عمل کرده و سبب تحول در سرنوشت خود به خواست خدا شوند. 

بداء در روایات: 

روایات نبوى(صلى الله علیه وآله) و احادیث ائمه(علیهم السلام) نیز در خصوص تغییر مقدرات در پرتو رفتار انسان ذیل چند موضوع نقل شده اند: 

1ـ بدا در آزمایشات الهى: ابو هریرة از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده که فرمودند:([17])(ان ثلاثة فى بنى اسرائیل ابرص و اقرع و اعمى، بدا للّه عزّوجل ان یبتلیهم فبعث الیهم ملکاً فأتى الابرص فقال: اى شىء احسب الیک؟...) «نسبت به سه نفر از بنى اسرائیل که یکى مبتلا به بَرَص و دیگرى  سرش بى مو و سومى کور بود براى خداوند تقدیر بر آن قرار گرفت که ایشان را آزمایش کند، پس فرشته اى را نزدشان فرستاد، آن فرشته نخست نزد بَرَضى رفت و گفت چه چیزى نزد تو محبوبتر از هر امر دیگرى است؟ و او پاسخ داد رنگ و پوستى نیکو... 

این روایت بدا را به خداوند نسبت داده و صراحتاً از بداء براى خدا سخن مى گوید. 

2ـ تحقق بداء در اثر دعا: یکى دیگر از مواردى که بدا را مسلم مى گیرد مسأله دعا و نیایش است که در قرآن و روایات تأکید بر انجام این عبادت شده است در حالى که استجابت دعا خود به معناى تغییر تقدیر الهى است که در فرض نبودن دعا محقق مى شد، چنان که در این باره مى توان به احادیث زیر اشاره کرد: در کتاب اصول کافى مرحوم کلینى بابى را اختصاص به این عنوان داده است که: (ان الدعاء یردّ البلاء و القضاء)([18]) «دعا باعث بازگشت بلایا و دگرگونى سرنوشت مى شود» 

در این باب احادیثى درباره تأثیر دعا در تغییر سرنوشت و مقدرات الهى نقل شده است: 

1ـ (ان الدعاء یرد القضاء و لوا برم ابراماً)([19]) «دعا سبب دگرگونى سرنوشت و قضاء الهى مى شود ولو امرى محتوم شده باشد.» 

2ـ امام کاظم(علیه السلام) مى فرمایند: (ان الدعاء یرد ما قدّر و ما لم یقدر)([20]) «همانا دعا سبب دگرگونى آن چه مقدر شده و آن چه مقدر نشده مى گردد. 

در روایتى از امیرمؤمان آمده است: (ادفعوا امواج البلاء عنکم بالدعاء قبل ورود البلاء)([21]) «قبل از ورود بلا یا موجهام آن را با دعا از خود دفع کنید.» 

ابو عثمان نهدى روایت مى کند که روزى عمر بن خطاب در حال طواف خانه خدا مى گریست و مى گفت: (اللهم ان کنت کتب علىّ شقوة او ذنباً فامحه فانک تمحو ما تشاء و تثبت ما تشا و عندک اما الکتاب فاجعله سعادة و مغفرة)([22]) «خدایا اگر تیره بختى یا گناهى در سرنوشت من رقم زده اى آن را محو گردان زیرا که تو محو مى کنى آن چه مى خواهى و اثبات مى کنى آن چه مى خواهى و نزد تو لوح محفوظ است، پس سرنوشت مرا خوشبختى و آمرزش قرار بده.» 

و همچنین تغییر تقدیر الهى در مورد رزق و معیشت انسان ها در احادیث آمده است، چنان که امیرمؤمنان (علیه السلام) مى فرمایند: (الاستغفار یزید فى الرزق)([23]) «استغفار موجب فزونى روزى مى گردد.» (اکثروا الاستغفار تجلبوا الرزق)([24]) «زیاد استغفار کنید تا بدان روزى را جلب کنید.» 

تأثیر اعمال نیک در بداء 

یکى دیگر از مظاهر تجلى بدا در مقدرات الهى تأثیر اعمال نیکى چون صدقه و صله رحم در قضا و قدر الهى است چنان که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) روایت شده است که: (داووا مرضاکم بالصدقة وادفعوا ابواب البلاء بالدعاء)([25]) «بیمارانتان را با صدقه درمان کنید و دربهاى بلا را با دعا ببندید.» 

(الصدقة على وجهها و بر الوالدین و اصطناع المعروف یحوّل الشقاء سعادة و یزید فى العمر و تقى مصارع السوء)([26]) «صدقه دادن در راه خدا و نیکى به پدر و مادر و انجام کارهاى خیر، باعث تبدیل تیره بختى به نیکبختى شده و عمر را طولانى تر کرده و از پرتگاه هاى بد در امان مى دارد. 

بخارى از انس بن مالک از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمودند: (من سرّه ان یسبط له فى رزقه و ان ینسأ له فى اثره فلیصل رحمه)([27]) 

نتیجه 

طبق آیات و روایات مذکور روشن مى گردد که بدا به معناى تغییر در قضا و قدر الهى، در اثر اعمال انسان، امرى مسلم و قطعى است. 

ولى مخالفان بدا با توجه به فهم نادرست خود از این واژه عقیدتى، تصور کرده اند که بدا به معناى لغوى آن است که به دلیل ملازمه با نقص و جهل در ذات حق، مردود است در صورتى که بدا نزد خداوند تنها داراى نوعى شباهت و مشاکله با بدا نزد انسان ها است و در درون آن مفهوم جهل و خفاء نهفته نیست; بنابراین بداء به معناى درست و مصطلح آن امرى اجماعى و مورد اتفاق تمام مسلمانان است. 

والسلام 

 


--------------------------------------------------------------------------------

 

[1]- ابن منظور، لسان العرب (نشر دار احیاء التراث العربى، طبع اول، سال 1408 هـق و 1988 م) ج 1، ص 347 و 348. سید محمد مرتضى حسینى زبیدى، تاج العروس (نشر دارالهدایة) ج 1، ص 137. 

[2]- علامه جعفر سبحانى، البداء فى ضوء الکتاب و النسة (نشر مؤسسه امام صادق) ص 3و6. سید على علامه فانى اصفهانى، بداء از نظر شیعه، ترجمه سید محمد باقر بنى سعید لنگرودى (انتشارات درسا، چاپ دوم، سال 1374) ص 64 به نقل از فخر رازى و جمعى از اهل سنت. 

[3]- سید على علامه فانى اصفهانى، همان، ص 71. سید عبدالله موسوى بحرانى محرقى، بحث حول البداء (منشورات مؤسسه الاعلمى، بیروت) ص 30. 

[4]- سید عبدالله موسوى بحرانى محرقى، همان، ص 23 و 25. 

[5]- علامه جعفر سبحانى، همان، ص 4 تا8. محاضرات فى الالهیات (نشر مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، چاپ دوم، سال 1420) ص 231. 

[6]- قرآن کریم، سوره رعد: 11. 

[7]- انفال: 53. 

[8]- اعراف: 53. 

[9]- طه: 124. 

[10]- ابراهیم: 7. 

[11]- یونس: 98. 

[12]- صافات، 143 و 144. 

[13]- نحل: 112. 

[14]- رعد: 39. 

[15]-اشاره به مفهوم آیه بعد دارد (آیه 64 از سوره مائده). 

[16]- مائده: 64. 

[17]- صحیح بخارى، ج 4، ص 171، باب حدیث ابرص و اعمى و اقرع فى بنى اسرائیل، علامه جعفر سبحانى، البداء فى ضوء الکتاب و السنة، ص 32. 

[18]- کلینى، الکافى، ج 2، ص 469 (دارالکتب الاسلامیه، طبع چهارم، سال 1365 هـق باب «ان الدعاء یر البلاء و القضاء»). 

[19]- همان کتاب. 

[20]- همان کتاب. 

[21]- علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 93، باب 16، کتاب الذکر و الدعا، احادیث 2 و 3 و 5. 

[22]- کنز العمال، ج 2، ص 674، حدیث 5037. 

[23]- علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 90، ص 277. محمد رى شهرى، میزان الحکمة، ج 3، ص 2277. 

[24]- شیخ صدوق، الخصال، کتاب الذکر و الدعاء، باب الاستغفار، احادیث 4 تا 17. 

[25]- حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 9، ص 29، حدیث 11443 و 11440. 

[26]- سیوطى، الدر المنثور، ج 6، ص 143. 

[27]- بخارى، الادب المفرد، ص 24 (مؤسسه مکتب ثقافیه، چاپ سوم، 1409. بیهقى، الاربعون الصغرى (دارالکتاب العربى، طبع اولى، 1408 هـق) ص 129.