جواب اجمالى:

 

اگر مراد از محال بودن، محال ذاتى باشد، مسئله بالا بردن حضرت عیسى(ع) به سوى آسمان، معاد جسمانى است. و همچنین معراج هایى که در امت هاى پیشین بوده، نشانه امکان ذاتى آن است، و اگر مراد، محال وقوعى است، گذشته از آیات قرآنى، روایات متواتره، تأیید گروههاى زیادى از مسلمین، و راویانى چون ابن عباس، و...، دلیل وقوع معراج جسمانى است، و فوائد عظیمى هم بر آن مترتب بوده است. پس هم دلیل داریم; و هم محال نیست.

 

جواب تفصیلى

 

براى روشن شدن پاسخ این شبهه، نکاتى را تحت عنوان مقدمه بیان مى داریم.

 

1ـ معناى معراج: عروج به معناى بالا رفتن است. به شبى که دعا بالا رود لیلة المعراج گویند.([1]) و نیز حرکت (با جسم) در زمین و بر روى زمین را گویند،([2]) و اسار و اسراء به معناى راندن است، یا سیر در شب را گویند([3])، و معناى روح و جسم هم روشن است، و راغب اصفهانى روح را به معناى نفس گرفته است.([4])

 

2ـ تاریخ معراج: در بین مورّخین اختلاف است بعضى آن را در سال دهم بعثت شب 27 رجب دانسته اند([5]).

 

3ـ معراج در امت هاى پیشین: عقیده به معراج کم و بیش در ادیان دیگر هم وجود دارد، از جمله در مورد حضرت عیسى در اناجیل «موجود و مورد قبول مسیحیان» مثل انجیل مرقس باب 6 و انجیل لوقا باب 24 و انجیل یوحنّا باب 21 مى خوانیم که عیسى پس از آنکه به دار آویخته وکشته و دفن شد، از میان مردگان برخاست و بعد از چهل روز زندگى در میان مردم به آسمان صعود نمود و با روح و جسم به معراج همیشگى رفت، و از بعضى از روایات استفاده مى شود که بعضى از پیامبران پیشین نیز داراى معراج بوده اند.([6])

 

4ـ اقسام محال: همچنان که ممکن اقسامى دارد در مقابل آن محال هم اقسامى دارد:

 

محال یا ذاتى است یا وقوعى، محال ذاتى آن است که ذاتاً چیزى ممکن نباشد مثل جمع نقیضین و ضدین، و محال وقوعى آن است که در وقوع آن فائده اى نباشد، و از حکیم آن کار واقع نشدنى باشد.([7])

 

بعد از این مقدمات براى صحت و سقم ادّعاى فوق ابتدا مسئله معراج را از دیدگاه و منظر قرآن و روایات به صورت گذرا بررسى و مورد دقت قرار مى دهیم، آنگاه باید دید که معراج محال عقلى است یا نه.

 

الف) معراج در قرآن: در دو سوره قرآن مسئله معراج مطرح شده است.

 

اول) سوره اسراء چنان که مى فرماید: «سبحان الذى اسراى بعبده لیلاً من المسجد الحرام» پاک و منزه است خدایى که بنده اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى که گرداگردش را پربرکت ساختیم برد، تا آیات خود را به او نشان دهیم، او شنوا وبینا است.([8])

 

کلمه "عبد" نشان مى دهد([9])، که این سفر در بیدارى و این سیر، جسمانى بوده است، چون وقتى گفته مى شود فلان شخص را به فلان نقطه بردم یعنى خودش را با همان جسم و روح، نه اینکه در عالم خواب و خیال برده مگر قرینه اى برخلاف باشد، و چنین سیرى، از مسجدالحرام تا بیت المقدس (حدود یکصد فرسخ) در صورتى یک ارزش و معجزه حساب مى شود که با جسم بوده باشد.

 

دوم) سوره ى نجم، چنان که خداوند مى فرماید: «و بار دیگر او را مشاهده کرد نزد سدرة المنتهى که جنّة المأوى در آنجا است، در آن هنگام که چیزى، (نور خیره کننده اى) سدرة المنتهى را پوشانده بود و چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان ننمود، او پاره اى از آیات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد»([10]) این آیات که به گفته اکثر مفسران از معراج سخن مى گویند([11]) بخوبى نشان مى دهد که این حادثه در بیدارى و به صورت جسمانى بوده است. مخصوصاً جمله «ما زاغ البصر و ما طغى»([12]) چشم پیامبر (صلى الله علیه وآله) دچار خطا و انحراف و طغیان نشد، ظاهرش چشم ظاهرى و جسمانى است چنان که زمخشرى مى گوید: پیامبر (صلى الله علیه وآله)دو بار جبرئیل را به صورت واقعى دید، یک بار در زمین و بار دیگر در آسمان.([13])

 

ب) روایات: روایات زیادى درباره معراج داریم که بسیارى از علماى اسلام، تواتر یا شهرت آن را تصدیق کرده اند،([14]) که براى نمونه به دو روایت مختصر، از طریق فریقین اشاره مى شود:

 

اول) امام باقر (علیه السلام)در ضمن روایتى که طولانى است فرمود: «و لکنّه اسرى به... و اشار بیده الى السماء» و لکن پیامبر را از مسجدالحرام تا آسمان ها سیر داد.([15])

 

دوم) زمخشرى حدیثى را نقل نموده است که در قسمتى از آن چنین آمده است: «و قد عرج به الى السماء فى تلک الیلة... و انه لقى الانبیاء و بلغ البیت المأمور و سدرة المنتهى» در حالى که سیر داده شده بود بسوى آسمان در این شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبیاء را ملاقات نموده بود و تا بیت المأمور و سدرة النتهى سیر نمود.([16])در این حدیث "عرج به" به معراج جسمانى اشاره دارد، از اینجا معلوم مى شود روایتى که فقط دلالت بر معراج روحانى دارد، چون مخالف ظاهر قرآن مى باشد، قابل اعتماد نیست. حال باید بررسى کرد که آیا مراد از محال عقلى بودن، محال ذاتى است؟ که خلاف ظاهر قرآن و روایات متواتره است که خبر از وقوع آن مى دهند، که بالاتر از امکان ذاتى است، و همچنین وقوع معراج جسمانى درامت هاى گذشته مؤید امکان ذاتى آن مى باشد، چنان که در مقدمه ذکر شد، بر فرض، که کسى بگوید کتاب هاى ادیان قبلى تحریف شده اند، صریح قرآن این است که خداوند حضرت عیسى را به آسمان برد «بل رفع اللّه الیه» و مفسرین اهل سنت از جمله زمخشرى([17]) این را قبول دارند، این مسئله امکان ذاتى قضیه را به اثبات مى رساند، و پرسشگر سؤال فوق را هم با این سؤال روبرو مى کند، که شما چگونه مسئله معاد جسمانى و بالا بردن عیسى را توجیح مى کنید؟ هر جوابى دادید، ما هم در معراج جسمانى همان جواب را مى دهیم.

 

و اگر مراد محال وقوعى باشد مى گوئیم گذشته از اخبار قرآن و روایات، خود انکار معراج توسط مشرکین در صدر اسلام، و به این بهانه پیامبر را کوبیدن و زیر سؤال بردن، به خوبى مى رساند، که این مسئله واقع شده است و به صورت جسمانى هم بوده است، چرا که آنها در مقابل خواب و مکاشفه، و معراج روحانى که این همه سر و صدا نمى کردند([18]) و مخالفت نشان نمى دادند، حتى بعضى از دانشمندان غربى هم به معراج جسمانى اعتراف دارند، چنان که گیدرگیو مى گوید: «محمد در سفر معراج به جایى رسید که صداى قلم را مى شنید... ولى او را نمى دید، زیرا هیچکس نمى تواند خدا را ببیند ولو پیغمبر باشد»([19]).

 

فوائد عظیمى هم بر آن مترتب بوده، زیرا خداوند مى خواسته فرشتگان و ساکنان آسمانش را با قدم گذاشتن پیامبر (صلى الله علیه وآله)در میان آنها احترام کند و نیز از شگفتى هاى عظمتش بر پیامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت براى مردم بازگو کند، چنان که خود قرآن تصریح دارد «لنرید من آیاتنا»([20]). پس نتیجه این شد که مسئله معراج جسمانى از نظر عقلى غیر ممکن نیست، و با توجه به دلائل قرآنى و روایى، باید آنرا پذیرفت، چنان که امامى، زیدیه، و معتزله قبول دارند و ابن مسعود، و جابر و حذیفه و انس و عائشه و ام هانى نقل نموده اند.([21])

 

والسلام

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1]ـ حسین راغب اصفهانى، المفردات (دفتر نشر الکتاب، دوم 1404 هـ) ص 329.

 

[2]ـ همان ص 247.

 

[3]ـ احمد سیاح، فرهنگ جامع (تهران: کتاب فروشى اسلام، 1354) ج 2 - 1، ص 690.

 

[4]ـ المفردات (پیشین) ص 205.

 

[5]ـ آیة اللّه مکارم شیرازى. همکاران، تفسیر نمونه (تهران: دارالکتب الاسلامیة، نهم، 1370) ج 12، ص 14.

 

[6]ـ تفسیر نمونه (پیشین) ج 12، ص 15.

 

[7]ـ شیخ محمد رضا مظفر، بدایة المعارف الالهیة، شرح از محسن خرازى (قم: مؤسسه النشر الاسلامى، اول، 1366) ص 214.

 

[8]ـ سوره اسراء، 1.

 

[9]ـ تفسیر نمونه (پیشین) ج 12، ص 9.

 

[10]ـ نجم، 18 - 13.

 

[11]ـ تفسیر نمونه (پیشین) ج 12، ص 12، و ر،ک: محمود زمخشرى، الکشاف (بیرت: دارالکتاب العربى، سوم، 1407) ج 4، ص 419.

 

[12]ـ نجم، 17.

 

[13]ـ همان ص 419.

 

[14]ـ تفسیر نمونه (پیشین) ج 12، ص 12.

 

[15]ـ محسن فیض کاشانى، تفسیر صافى (بیروت: مؤسسّة الاعلمى مطبوعات) ج 3، ص 166 - 171.

 

[16]ـ الکشاف، (پیشین) ج 2، ص 647.

 

[17]ـ همان ج 1، ص 159.

 

[18]ـ ر،ک: الکشاف (پیشین) ج 2، ص 647. و ر،ک: تفسیر نمونه (پیشین) ج 12، ص 15.

 

[19]ـ تفسیر نمونه (پیشین) ج 2، ص 16، نقل از «محمد پیامبرى که از نو باید شناخت» ص 125.

 

[20]ـ اسراء، 1.

 

[21]ـ ر،ک: علامه محمد حسن طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن (تهران: دارالکتب الاسلامیة، چهارم، 1362) ج 13، ص 31.