یکى از مسائل و امورى که فِرَق اسلام بر آن اجتماع و اتفاق نموده اند، ظهور مهدى اهل بیت حضرت قائم آل محمد(علیه السلام) در آخر الزمان است که همه انتظار یک قیام روحانى جهانى و ظهور مصلحى را مى کشند که عدالت اجتماعى و نظام جهان را بر اساس ایمان به خدا و احکام دین اسلام برقرار سازد و دنیا را از چنگال ستمکاران و جباران، نجات بخشد و پرچم عزیز اسلام را در تمام نقاط جهان، به اهتزاز در آورد. این وعده الهى است و تخلف پذیر نیست. دنیا به طرف آن عصر درخشان، در حرکت است، سیر زمان و گردش دوران هر دم، بشر را به چنین روزگارى نزدیک تر مى سازد. 

اما اینکه گفته شده امام حسن عسکرى(علیه السلام) فرزند نداشته ادعایى کاملا بى دلیل و بى اساس است و به دلائل متعدد ثابت است که امام حسن عسکرى(علیه السلام)  داراى فرزند بوده است. دلیل اول: روایات زیادى از پیامبر (صلى الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام) تصریح شده است که از حسن بن على بن محمد فرزندى به وجود خواهد آمد که پس از غیبت طولانى براى اصلاح عالم، قیام مى نماید و زمین را پر از عدل و داد مى کند. این موضوع با تعبیرات مختلف در روایات وارد شده است. مثلا: مهدى نهمین اولاد حسین(علیه السلام) است (در این زمینه 148 روایت وارد شده است) مهدى ششمین اولاد حضرت صادق(علیه السلام) است (در این زمینه 99 روایت آمده است) و مهدى چهارمین فرزند على بن موسى الرضا(علیه السلام) است (در این زمینه 95 روایت نقل شده است) مهدى سومین فرزند امام محمد تقى است (در این زمینه 90 روایت وارد گردیده است)، مهدى فرزند ابى محمد الحسن العسکرى(علیه السلام) است (در این زمینه 146 روایت نقل شده است)([1]). 

بعنوان نمونه: 1- قال النبى(صلى الله علیه وآله وسلم): «للحسین(علیه السلام) هذا ابنى امام اخو امام ابو ائمة تسعة تاسعهم قائمهم!»([2])پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)خطاب به امام حسین(علیه السلام) فرمود: ایشان (حسین) پسر امام و برادر امام و پدر امامان نه گانه اى است که نهم آنها قائمشان مى باشد. 

2- فاضل قندوزى حنفى در ینابیع الموده در حدیثى از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى کند که: جندل بن جنادة بن جبیر وقتى اسلام آورد از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) درباره اوصیاء بعد از او سؤال نمود، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)شروع به نام بردن یک یک دوازده امام کرد تا به امام حسن عسکرى(علیه السلام) رسید، فرمود: «فبعده ابنه محمد یدعى بالمهدى و القائم و الحجة(علیه السلام) فیغیب ثمّ یخرج فاذا خرج یملأ الارض قسطاً و عدلا کما ملئت جوراً و ظلما، طوبى للصابرین فى غیبیته طوبى للمقیمین على محبتهم...»([3]) ملاحظه مى فرمائید در این روایت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) تصریح نموده که مهدى فرزند امام حسن عسکرى(علیه السلام) است، پس چگونه آن امام فرزندى نداشته است؟ 

دلیل دوم: گزارش و تفصیل ولادت پر برکت آن امام همام در کتب معتبر و اخبار، به تفصیل ذکر گردیده، علاوه بر آنکه عموم علماى حدیث و تاریخ نگاران و صاحبان کتابهاى تراجم شیعه واقعه ولادت آن حضرت را بر اساس مدارک و مصادر صحیح ثبت و ضبط کرده اند، گروه بسیارى از مشاهیر علماى اهل سنت نیز ولادت آن حضرت و شرح و تفصیلات آن را در کتاب هایشان ذکر نموده اند. 

1- ابن حجر هیثمى، الصواعق المحرقه (ط 2، قاهره، 1358 هـ ق) ص 208 . 

2- شبراوى، الاتجاف بحبّ الاشراف (ط 2، قم، منشورات الرضى، 1363 هـ ش) ص 179 . 

3- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ (بیروت، دار الصادر) ج 7، ص 274 . 

4- ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه، ص 310 . 

5- شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع المودة (بیروت، مؤسس اعلمى للمطبوعات) ج 3، ص 36 .

در این قسمت به عنوان نمونه کلام محدث و فقیه محمد بن یوسف گنجى شافعى در کتاب «البیان فى اخبار صاحب الزمان» را نقل مى کنیم: «انَّ المهدى(علیه السلام) ولد الحسن العسکرى(علیه السلام) حىّ و موجود باق منذ غیبته الى الآن و لا امتناع فى بقائه بدلیل بقاء عیسى و الخضر والیاس» همانطور که ملاحظه مى فرمایید ایشان تصریح نموده که حضرت مهدى فرزند امام حسن عسکرى مى باشد و تا الان زنده است. 

و اما اینکه گفته شده که شیعیان، محمد بن نصیر را به عنوان امام خود انتخاب کردند این نسبتى ناروا است. و شیعیان هرگز چنین شخصى را نه تنها بعنوان امام قبول ننموده اند، بلکه به عنوان نائب امام هم او را قبول نکرده اند. زیرا وى از غلاة و شخصى دروغگو بوده است. چنانکه شیخ طوسى (ره) از اعاظم و علماى نامى شیعه درباره وى مى نویسند: «ابن نوح گفته است: ابو نصر هبة الدین بن محمد به من خبر داد که محمد بن نصیر نمیرى از اصحاب امام حسن عسکرى بود. چون آن حضرت وفات یافت مدعى منصب محمد بن عثمان شد و ادعاى بابیت کرد و گفت نائب امام زمان(علیه السلام) هستم. ولى خداوند او را رسوا گردانید زیرا که الحاد و نادانى وى آشکار گشت، محمد بن عثمان هم او را لعنت کرد و از وى دورى جست. و سعد بن عبداللّه اشعرى گفت محمد بن نصیر نیرى مدعى بود که پیغمبر است و امام على النقى او را فرستاده و عقیده به تناسخ داشت و معتقد به خدایى امام على النقى(علیه السلام)بود و نزدیکى با زنان محارم را جایز مى دانست و عمل لواط را حلال کرده بود، محمد بن موسى بن حسن بن فرات وزیر المقتدر بالله عباسى اسباب کار او را فراهم ساخت و او را تقویت کرد. نمیرى در آخر عمر بیمار شد و در آن حال مرد در مرض فوتش از وى پرسیدند جانشین تو کیست؟ با زبان ضعیف و گرفته اى گفت احمد، ولى کسى نفهمید احمد کیست، به همین جهت این حرف موجب انشعاب پیروان او شد به طورى که سه دسته شدند، عده اى گفتند مقصود نمیرى احمد فرزندش بود. جمعى هم گفتند مقصود احمد بن محمد بن موسى بن فرات است و فرقه اى گفتند منظور احمد بن ابوالحسین ابن بشر بن یزید مى باشد و این انشعاب باعث پراکندگى اتباع او گردید.([4]) 

و امام هادى ضمن نامه اى به عبیدى از محمد بن نصیر و ابن باباى قمى بیزارى جسته، درباره آنان چنین نوشت: من از فهرى (محمد بن نصیر) و حسن بن محمد باباى قمى بیزارى مى جویم و تو و تمام شیعیان را از فتنه آنها بر حذر مى دارم و آنان را لعن مى کنم. این دو تن مال مردم را به نام ما مى خورند و فتنه انگیز و مزاحم هستند، خداوند آنان را عذاب کند و گرفتار فتنه سازد.»([5]) 

چگونه شخصى که مورد لعن و نفرین امام معصوم شیعیان و نیز مورد لعن نائب خاص امام دوازدهم قرار گرفته مى تواند امام شیعیان باشد. 

اما اینکه گفته شده غیبت صغرى و کبرى ساخته محمد بن نصیر و پیروان و شاگردان او بوده نیز ادعایى بى اساس است زیرا: اولا بحث از اصل غیبت چیزى نیست که بعد از شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) مطرح شده باشد. تا گفته شود که شیعیان از روى ناچارى آنرا درست کرده اند، بلکه پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و ائمه اطهار قبلا غیبت مهدى (عج) را پیش بینى کرده و به مردم اطلاع داده بودند. به عنوان نمونه: ینابیع المودة عن کتاب فرائد السمطین عن الباقر عن ابیه و جدّه عن علىّ(علیه السلام) قال: قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم): «المهدىّ(علیه السلام) من ولدى تکون له غیبة اذا ظهر یملأ الارض قسطاً و عدلا کما ملئت جوراً و ظلماً»([6]) پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: براى فرزندم مهدى غیبتى است و زمانى که ظهور کند زمین را پر از عدل و داد مى کند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شود. 

و بحث درباره غیبت صغرى و کبرى نیز به قبل از ولادت امام عصر (عج) و حتى قبل از تولد پدر و جدش به زمان امیرمؤمنان(علیه السلام) بر مى گردد، چنانکه فاضل قندوزى از علماى اهل سنت در ینابیع المودة چنین روایت مى کند: «عن کتاب المحجَّة فیما نزل فى القائم الحجّة(علیه السلام) فى قوله تعالى (وجعلها کلمة باقیة فى عقبه لعلّهم یرجعون) عن ثابت الثمالى عن علىّ بن الحسین(علیه السلام) عن ابیه عن جدّ، على بن ابیطالب (علیه السلام)قال: فینا نزلت هذه الایه و جعل الله الامامة فى عقب الحسین الى یوم القیامة، و انّ للقائم منّا غیبتین احدیهما اطول من الاخرى فلا یثبت على امامته الاّ من قوى یقینه وصحّت معرفته»([7]) 

حضرت على بن الحسین(علیه السلام) هم از پدر و آن حضرت هم از جدّش على بن ابیطالب(علیه السلام) نقل کرده که درباره این آیه که مى فرماید: «وجعلها کلمة باقیة فى عقبه لعلّهم یرجعون»([8]) فرمودند: این آیه درباره ما نازل شده و خداوند امامت را در نسل حسین قرار داد تا روز قیامت و بدرستى که قائم ما دو غیبت دارد که یکى از دیگرى طولانى تر است، پس امامت او (بعلت طولانى شدن غیبتش) ثابت نمى شود مگر براى کسى که یقینى قوى و معرفت صحیح داشته باشد).

حاصل آنکه: اولا: با دلائل قطعى ثابت است که امام یازدهم شیعیان حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) داراى فرزند بوده است. ثانیاً محمد بن نضیر نه تنها امام شیعیان نبوده بلکه به علت عقاید انحرافى مورد لعن امام معصوم شیعیان و نیز مورد لعن نائب خاص امام دوازدهم شیعیان قرار گرفته است. و ثالثاً: بحث غیبت ساخته شیعیان بعد از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیست، بلکه بحث غیبت به زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) بر مى گردد. رابعاً: مهدى منتظر(علیه السلام) شیعیان همان حجت قائمى است که در روایات صحیحه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بشارت داده که از نسل او و اولاد فاطمه زهرا(علیها السلام) است، زیرا او نهمین از اولاد امام حسین(علیه السلام) مى باشد و امام حسین(علیه السلام) فرزند حضرت زهرا(علیها السلام)است. 

والسلام 

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1]ـ  این آثار از کتاب منتخب الاثر، تألیف آقاى صافى گلپایگانى نقل شده است. 

[2]ـ مسند احمد. 

[3]ـ قندوزى، نیابیع المودة، ج 3، باب 76، ص 284. 

[4]ـ  شیخ طوسى، الغیبه (مؤسسه معارف اسلامى، چاپ اول، سال 1411 هـ ق) ص 398 ـ 399. بحارالانوار، مجلسى، ج 51، ص 367 ـ 368 . 

[5]ـ  شیخ طوسى،  اختیار معرفة الرجال (مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 هـ ش) ص 519، ح 997 . 

[6]ـ  فرائد السمطین، جوینى، ج 2، ص 334، ح 586 ـ 587. ینابیع المودة قندوزى، ج 3، ص 296 . 

[7]ـ  ینابیع المودة، علامه قندوزى، ص 427 . 

[8]ـ زخرف، 28.